...
تو را آئینه تکرار نکرد
انعکاسی بودی از خون ، در آستانه ی قلبی .
قلبی از احساس متبلور
مانده از یکی حادثه ای زیبا
چه سان بر بام فراموشی سپارم
آغاز را .
"سلام"
یک حادثه نبود
نسیم خنکایی مسموم ِ رایحه ای شهوتناک
که مرا از مرداب های جهنم به سلول های خنک بهشت برد
***
ملول باید های دهشتناک رفتنت شد
اندک زمان با تو بودن
***
حال اما خود بگو
می شود پذیرفت
غیبت دست هایت را
"خداحافظ"
یک کلمه نیست
تولد حادثه ایست :
ترسناک ، وهم آور
انعکاسی بودی از خون ، در آستانه ی قلبی .
قلبی از احساس متبلور
مانده از یکی حادثه ای زیبا
چه سان بر بام فراموشی سپارم
آغاز را .
"سلام"
یک حادثه نبود
نسیم خنکایی مسموم ِ رایحه ای شهوتناک
که مرا از مرداب های جهنم به سلول های خنک بهشت برد
***
ملول باید های دهشتناک رفتنت شد
اندک زمان با تو بودن
***
حال اما خود بگو
می شود پذیرفت
غیبت دست هایت را
"خداحافظ"
یک کلمه نیست
تولد حادثه ایست :
ترسناک ، وهم آور
کریه تر از زندان ...
Labels: شعر