Thursday, January 10, 2008

زمستان

تبریک می گویم
زمستان آمد
مردی "مست "
خفته در میان "آ"سودگی رازآلود یک "زن"
دوستش بداریم ...
***
اینک تو خوب می دانی
این روزها
برف ها آب می شوند
و این یعنی هر آنچه رنگ تو بود ، بی رنگ می شود ...
پشت این زمستان هیچ خبری نیست
نشانت روی برف ها ماند
و من در حسرت برف بازی نگاهت با نگاهم
در زمستان نه چندان سرد این سرزمین جنوبی
به یادت هستم ...
گیرم که زباممان پریدی
جای پایت روی قلبم خراشی گذاشت
که با لمس لخته هایش به لذتی می رسم فراسوی تمام خوشی ها
تکرارت دوست داشتنی ست
بهار نمونه ضعیف شده ای از مهربانی دستان توست
و تابستان نسخه برداری سرسری از گرمای نفس هایت
پائیز شاید چیزی شبیه اشک هایت باشد
اما زمستان هیچ گاه نتوانست
پاکی و سفیدی قلبت را خوب نمایان سازد .