Monday, November 24, 2008

مثلث

همه چیز چقدر ساده است
من دچار توام
دیگری دچار من
و تو دچار هیچ کس

همه چیز چقدر ساده است
تو هستی
من هستم
او هست
و او مرا می بیند
من تو را می بینم
وتو هیچ کس را

همه چیز چقدر ساده است
تو هنوز اجتناب ناپذیری
من هنوز اسیرم
و او بیمار من

همه چیز چقدر ساده است
من در تو به دنبال چیزی هستم
او درمن به دنبال چیزیست
و تو در هیچ کس به دنبال هیچ چیز نیستی

همه چیز چقدر ساده است
من دوستت دارم
او دوستم دارد
تو به هیچ کس نمی گویی دوستت دارم

Friday, November 07, 2008

بازگشت

و تو چقدر فاصله را دوست گرفته ای ، و تنهایی را و این ماندن در هیچ را ...
و آن گرداب را که دور خودت کشیده ای و اسمش را هر چیز که نمی دانم چیست گذاشته ای ... و در آن مانده ای ، و فاصله گرفته ای ... از همه چیز ، از همه کس ... تو مثل همیشه همه چیز را در آن فرمی که خودت برایش تعریف می کنی ، دوست می گیری ... و مرا نیز همیشه به همان شکل نگاه کرده ای ... سخت دور ...

آدم ها برای هر کس چند دسته اند ، و نه من می خواهم اینجا دسته بندی و به قول تو سهمیه بندیشان کنم ، و می دانم نه تو حوصله این حرفها را داری ... اما همیشه تو آن دوست داشتنی ترینشان بوده ای ... و من دچارت شده ام ، دچاری که نه مثل هیچ دچار دیگریست ، ودرهیچ دو دو تا چهارتای منطقی عالم نمی گنجد ، و شاید چیزی باشد در مایه های دو دو تا هشت تا ... و این هشت ، 8 8 8 همان رابطه من و تو باشد که از دو نقطه بعید امدیم و یکجایی در همین نزدیکی ها به هم پیوستیم و حالا ، گذر از تو برایم محال شده است چه که تو اجتناب ناپذیر منی ...

گاهی در خیال ، خودم را در آن زندگی می گذارم – با تو - ، بعد می خندم ، می پرسم که چه ؟ ، شانه بالا می اندازم و می گویم :" چه می دانی پسر اگر او با تو بود - حالا با آن کیفیت مقبول و عمومی که همگان اسمش را زندگی می گذارند - شاید حالا به اندازه ای که الان دوستش داری ، دوستش نمی داشتی ، و مگر خودت نبودی که می گفتی من فقط دوست داشتن برایم مهم است ، بگیر ، این هم دوست داشتن ...."
حس من به تو چیزی در مایه های یک ماهی آکواریومی ست ، تو آبی و من آن ماهی ، ماهی آب را می بوسد ، ماهی آب را عاشقی می کند ، بی انتظار هیچ پاسخی ... می دانی تا کی ؟ تا آن لحظه که زنده است ...

کاش همه بهترین ها مال تو می شد ، که در نبودت همه بدترین ها را کشیده ام ... با تمام وجود ... چون می دانم سخت است ، پس برایت بهترین ها را آرزو می کنم ...
دیدی بازگشت همیشه نشانه ناتوانی نیست ... ما سختش کرده ایم ، شاید باید آسان تر می گرفتیم ، نه بهتر است بنویسم ، می گرفتی ....
.
یادته یه بار تو یه خیابون این ترانه رو خوندم و تو درستش رو می دونستی؟- فاطمی بود؟
بوی گندم مال من
هر چی می کارم مال تو
یه وجب خاک مال من
هر چی که دارم مال تو
.
هر چی که دارم مال تو
.
هی فلانی ... مانده ای ، می مانی