Sunday, November 19, 2006

بیست و سه پر

گوگولی مو طلایی ، مدرسه ، کچل کردن ، جنگ ، الله اکبر خمینی رهبر ، تهران – شهربازی بهترین نقطه دنیاست – بوشهر – دریا جائیست که در آن شنا می کنند – راهنمایی یعنی تقلبی رساندن به بقیه بچه ها –مبصر کلاس - سبیل – شهر جدید – دخترجنس لطیف ولی شیطان – درس خوان – درس نخوان – کامپیوتر – تدریس کامپیوتر(Dos – Nc ) در پانزده سالگی –جمهوریت افلاطون در شانزده سالگی–دوبی - پدربزرگ پر - نسترن - آی اس پی در شهر کوچک مثل فروش یخچال در قطب – تایپ ، چاپ و خدمات کامپیوتری – خاله پر – یاهو – بارون بهاری – دلی فروریخت – تهران – در ترمینال خزانه روزنامه جام جم را باید باز نگه داشت – سلام – مترو – سیسکو هاردوان سیستم – اشک – قرآن ها رو برا عقد می خواین؟ ... – تردید – نه – می خواستم عزیز تو باشم ، خدا نخواست – چهله نشینی – کربلا – بم را زلزله لرزاند ، مرا آخرین اشکم در کنار تو .. – خدمت در سپاه یعنی تمرین انسان سازی !!!-ارشد گروهان - یک روز بعد از خدمت = عسلویه ، پدربزرگ (کاووس خان) بزرگ منطقه آلزایمر گرفته ؟ ، حس خوب صاحب خانه شدن ، what are you doing ? ، ژاپنی هرچه دارد حقش نیست ، باید بیشتر از این داشته باشد ، TIJD ، - نقطه ها - بیست و چهارم فروردین هشتاد و پنج (فقط پانزده دقیقه ) –عکس عروس و داماد– حرفهای تمام ناشدنی – بیشتر – رفتن به استرالیا از کانادا راحت تر است – شعر – آبان –
یک دو سه امتحان می کنیم : بیست و هشتم آبان ، بیست و سه سالگی نقطه ، بریم سر خط

Friday, November 17, 2006

سکوت

به مد بغض هایم امید هیچ جزری نیست ...
و از بس سایه ات سنگین است
حتی سکوت هم دیگر
مثل قدیمها ساکت نیست …

شاید همه چیز رنگ باخته
غربت نشین تر از قدیمم
اما هنوز بلیط بهشت را باید از تو بگیرم؟
که می داند پاسخ چیست ...

Labels:

مرا ببخش

و مادچاریم
به بایدها ، نبایدها
بایدهایی که از صافی هیچ منقطی نخواهند گشت
گنگ می نیشنم در میان دلیل ها ، معلولها
هست ها و نیست ها
خواستن ها وشاید نخواستن ها
اما دوباره وصدباره می ایی
و پهلو می زنی بر تارک قلبی گرفته
همه چیز بر حادثه توست
که چنین افسار گسیخته می خواهمت
دیگر هیچ گاه به مهربانی دوستم نخواهی داشت
خود به قضاوت بنشین
بخدا جانفرساست

نبض درد
ممتد می زند
چگونه ... ؟ چگونه ... ؟

زمستانی سرد آمدی
و زمستانی سرد رفتی
حاصلش اما
گرمایی شد
که شعله هایش به سرحد جنون مرا به تو عاشق کرد
آیا به راستی رفتی ؟
حال اما :
اگر کودک عریان خاطره های قدیمت شده ام ... مرا ببخش ،
اگر حادثه نامیمون قصه ات هستم ... مرا ببخش
اگر خطای گذشته ات بوده ام ... مرا ببخش
اگر یادآور غم هایت می شوم .... مرا ببخش
اگر صمیمانه عاشق ات مانده ام ... مرا ببخش
اگر حکایت غم کهنه ات هستم ... مرا ببخش
و اگر هنوز دل به تو بسته ام ... ... مرا ببخش

Labels:

Wednesday, November 15, 2006

یک کلمه

زندگی مثل قهوه اول صبح است. باید تلخ باشد ، تا چشمانت را باز کند

Labels: