Saturday, May 30, 2009

ماه و دریا

کاش بر نبش کوچه ای از آن خیابان بلند که به محل کارت ختم می شود ، دریوزه ای تارک دنیا کرده اطراق کرده بود ... یا می گذاشتندش که جاگیر شود ، اصلا حتی اگر دلقکی بساط پهن می کرد ... (دیگر از این ها پست تر چیزی هست؟) حاضر بودم تمام دنیایم را می دادم و جای آن گدا یا دلقک دل خون می نشستم و ادا در می آوردم ، اما تو را هر روز می دیدم ...

آن وقت خیلی شاید از این زندگی مهندسی شده سیستماتیک و قراردادی خوشبخت تر و خوشبخت تر بودم ، و هزار بار ارجح تر می دانستم با لقب دلقک صدایم می زدند و تو را روزانه می دیدم اما مهندس صدایم کنند و چشمانم از قله نگاهت فرسخ ها فاصله داشته باشد.

شاید برایت فرقی ندارد شعله ای که از فراق تو از دل ما متصاعد می شود ، در کمیت و کیفیت به کدام سنگ میزان می چربد... شانه بالا می اندازی و می گویی حالا یکی لابد هست دیگر ... خب عزیز دل درست است، یکی هست ، ولی گاهی هم خاطر این مخدره (درست نوشتم) را مبسوط فرموده ، با خود بگویید این دیوانه ای که هستش ، بهتر نیست گاهی آب و دانه اش کنیم ، همینجور به امان خدا رهایمان نکن ... نگو شده است واعظ اندوهناک اندوهی عظیم ، از نسخ منسوخ عشقی کهنه ، که حالا از درد یا شاید هم از بی دردی برای خودش مرثیه بلا سر می نهد ، ماه تمام لیالی مکرر سیاه و غمگینم ، من رخ تو را گرچه قسمت نشد ، همچو بازی ماه و دریا هر شامگاه و وبامدادان به نظاره نشینم ، اما به خدا قسم این جز و مدهای مداوم حاصل از آمد و شدن پنهانت به عالم خیالم دارد ویرانم می کند ...

Thursday, May 07, 2009

برق چشمهایت ...

تا حالا کسی صبح اول طلوع به تو گفته "دوستت دارم" ؟ ساعت 6 صبح ؟ ساعت 6:01 ؟ ، 7 چه؟
10 صبح ، 12 ظهر ، 5 عصر ، 8 شب ، 11 شب ، 2 نیمه شب ، 4 ...
این چند سال فرصتی بود تا به این قله برسم که در تک تک ثانیه های شبانه روز به تو بیندیشم ... صدم ثانیه ای از روز هم نبوده که تو در آن حضور نداشته باشی ، حالا شاید اگر بخواهیم چارتی ، نموداری چیزی بکشیم گاهی وقتها در آن صعود و فرودهایی باشد ، مثلا ضریب درصد ، حدود 12 شب (ساعتهای معمول قبل از خواب) یا 6 صبح و 8 شب (ساعتهای حضور در سرویس از خانه به محل کار و بالعکس) تفاوت داشته باشد ، ولی به زبان آماری هم که به قضیه نگاه کنیم ، بیلان اندیشیدن من تراز سالیانه عشقم به تو را نشان می دهد .... یکجورهایی به متریک هم ربط دارد دیگر ... البته این بار ولتاژ این های ولتاژ از آن های ولتاژهاست ... که می سوزاند و می سوزاند و می سوزاند ...
می دانی هنوز هم مدیریت شبکه تمنای تو را ، حسرت دیدن دوباره برق چشمانت است که در دست دارد ، نه در سطح استان و کشور ، برو در مقیاس قاره ای و حتی بالاتر ...
فلانی لحظه لحظه هایت ، لحظه هایم است ...