Friday, July 31, 2009

قایم موشک

فاصله باید خیلی بعید باشد
مابین حضور
و نبودنمان
تا دیواری بس عظیم سازد
میانمان
گاه در قایم موشک زندگی ما
من هستم
تو نیستی
تو هستی
من نیستم
من هستم
تو هستی
من هستم
تو نیستی
تونیستی
تونیستی
باز امیدوار چشم به گانه* بسته ام
تا صدایی بگوید
من برگشتم ، ساک ساک ...

*گانه در لهجه بوشهری محلی ست در بازی قایم موشک که چشم می گذارند تا بقیه قایم شوند.

همیشه اینجا بارانی ست ...

خوب دورم ، سلام ... نکند فکر کرده ای خاطر عزیزت از یادمان می رود ... نکند با خودت نشسته ای و به این نتیجه رسیده ای ، که حالا بگذار مدتی ، چند صباحی ، چند سالی بایکوت احساسی به او بدهیم ، همه چیز را فراموش می کند و می رود پی کارش ...
نه عزیز دل ... محض اطلاعت هوا اینجا بی حضورت همیشه بارانی ست ، حالا می خواهد باد موافق بوزد یا نوزد ... ابری باشد یا نباشد ، دست گرم آفتابی بر سر سرد دریایی بتابد و بخاری بسازد و آن بخار ، بالاهای جو سرد شود یا نشود و قطره ای بوجود آید یا نیاید و آن قطره به قطره های دیگر بپیوندد و نپیوندد و ریزشی پدید آید و نیاید ، اینجا بی حضور تو همیشه بارانی ست ... بارانی ست ...
اما قانعیم به قناعت کمی حضورت ، حتی اگر یاد باشد در انتهای شب ، یا دم سپیده صبح ... دیگر از این که نمی خواهی محروممان بداری ، می خواهی ؟... اگر این هم سبب آزار توست ، باشد ، می گذاریم کنار این عبادت دیرینه امان را ، اما ... با سرودست و دل و بی زبان باز و دوباره باز ، صدهزار باره باید بگویم ... فقط دوستت دارم ... همین .