Friday, November 17, 2006

مرا ببخش

و مادچاریم
به بایدها ، نبایدها
بایدهایی که از صافی هیچ منقطی نخواهند گشت
گنگ می نیشنم در میان دلیل ها ، معلولها
هست ها و نیست ها
خواستن ها وشاید نخواستن ها
اما دوباره وصدباره می ایی
و پهلو می زنی بر تارک قلبی گرفته
همه چیز بر حادثه توست
که چنین افسار گسیخته می خواهمت
دیگر هیچ گاه به مهربانی دوستم نخواهی داشت
خود به قضاوت بنشین
بخدا جانفرساست

نبض درد
ممتد می زند
چگونه ... ؟ چگونه ... ؟

زمستانی سرد آمدی
و زمستانی سرد رفتی
حاصلش اما
گرمایی شد
که شعله هایش به سرحد جنون مرا به تو عاشق کرد
آیا به راستی رفتی ؟
حال اما :
اگر کودک عریان خاطره های قدیمت شده ام ... مرا ببخش ،
اگر حادثه نامیمون قصه ات هستم ... مرا ببخش
اگر خطای گذشته ات بوده ام ... مرا ببخش
اگر یادآور غم هایت می شوم .... مرا ببخش
اگر صمیمانه عاشق ات مانده ام ... مرا ببخش
اگر حکایت غم کهنه ات هستم ... مرا ببخش
و اگر هنوز دل به تو بسته ام ... ... مرا ببخش

Labels: