Friday, July 31, 2009

همیشه اینجا بارانی ست ...

خوب دورم ، سلام ... نکند فکر کرده ای خاطر عزیزت از یادمان می رود ... نکند با خودت نشسته ای و به این نتیجه رسیده ای ، که حالا بگذار مدتی ، چند صباحی ، چند سالی بایکوت احساسی به او بدهیم ، همه چیز را فراموش می کند و می رود پی کارش ...
نه عزیز دل ... محض اطلاعت هوا اینجا بی حضورت همیشه بارانی ست ، حالا می خواهد باد موافق بوزد یا نوزد ... ابری باشد یا نباشد ، دست گرم آفتابی بر سر سرد دریایی بتابد و بخاری بسازد و آن بخار ، بالاهای جو سرد شود یا نشود و قطره ای بوجود آید یا نیاید و آن قطره به قطره های دیگر بپیوندد و نپیوندد و ریزشی پدید آید و نیاید ، اینجا بی حضور تو همیشه بارانی ست ... بارانی ست ...
اما قانعیم به قناعت کمی حضورت ، حتی اگر یاد باشد در انتهای شب ، یا دم سپیده صبح ... دیگر از این که نمی خواهی محروممان بداری ، می خواهی ؟... اگر این هم سبب آزار توست ، باشد ، می گذاریم کنار این عبادت دیرینه امان را ، اما ... با سرودست و دل و بی زبان باز و دوباره باز ، صدهزار باره باید بگویم ... فقط دوستت دارم ... همین .