Wednesday, June 14, 2006

...

آنقدر راحت بودم و آسوده می خوابیدم که هفت شب ، پشت سر هم ، هر شب خوابت را دیدم
گرچه با خواندن آن سطر در وبلاگت دلم گرفت
گر چه هیچ مسیجی نیامده بود
اما
هیچ چیز فرقی نکرده
هیچ چیز
...
...
تا حالا اینطور نشده بود
هفت شب !!! باورش برای خودم هم سخت است