Sunday, May 21, 2006

یک نمونه از صدها متنی که می نویسم و سیو درفت می زنم نه پابلیش می کنم

نیستی ولی یادت هست انتظارت هست نگاهت هست اصلا یک کلمه همه هستیم فقط تو نیستی

می دانی از ما گذشته که دیگر کلاس بگذاریم و نمی دانم غرور نگه داریم و ننویسیم و وقت آمدن دیر کنیم و از این قرتی بازیها ساده بگویم دلم برایت تنگ شده
ساده بگویم حسابی دلم می زند و تپش پشت تپش تو را می خواند ای واژه از تو معنا گرفته
می دانی
فروغ جایی گفته بود تنها صداست که می ماند اما
او نمی دانست که جایی کلمه است که می ماند
و من تمام کلمات را بر پیشانی نقطه می نویسم و به تو تقدیم می کنم

می خواهم ساده باشم آری ساده بگویم منتظرت هستم م ساده بگویم دلم هنوز بی قرار است م ساده بگویم تحمل ندارم
ساده بگویم عاشقت هستم
ساده بگویم دوستت دارم
و البته این را هم بگویم
و ساده هم بگویم
که هیچ گاه به دنبال جسمت نیستم
من سرزمین کشف نشده ام را می خواهم
و مطمئن باش
هیچ گاه به انجایی که دیگران پا گذاشته اند دیگر دوست ندارم پا بگذارم
سرزمین من سرزمین قلب توست پهناور و بزرگ جایی که غیر از من هیچ کس نیست من آن سرزمین را عاشقم نه سرزمین تنت را برای همین است که می گویم دیگر نمی خواهم ببینمت
چون نگاهی که مرا عاشق کرد نگاه بکری بود و دستانی که دل مرا برد بکارتش را فقط به من شکسته بود
گرچه غرورم را شکسته ای آنهم نه یکبار و دوبار اما تکه هایی از غروری که در من به جا مانده نمی گذارد که دیگر به تو نگاه کنم وقتی در کنار دیگری بوده ای

Labels: