Saturday, June 03, 2006

8 ...

سلام
باز هم هوای نوشتنت به سرم افتاد...
زندگی افسانه ایست بین دو آه
می دانی
من تو را می خواهم بدون حضور تو
من تو را می خواهم مدفون در خاطراتم
من تو را می پرستم
زندگی رویای را نمی خواهم ابدا . اینکه فکر کنم به تو ، این اصلا هدف من نبوده و نیست اما تو چاره ای برایم نگذاشتی - رفتی و حال اما خودت بگو چاره کار در چیست :
خیلی ساده است من هستم
و قلبی عاشق تو
اما تو نیستی
خودت بگو چه کار می توانم بکنم ؟ راهی داری یاعلی بگو نامرد باشد که نرود؟
شب به کناری می روم . من هستم و تنهایی می خواهم از تنهایی اما عبور کنم. ناگهان فکری می آید: عبور کردن میسر نیست ، فکر چاره ای دگر کن . آری باید از آن بگذرم و فقط اجازه دهم گاه گاهی بیاید آخر فقط در این دنیا تنهاییست که رمز عبور مرا دارد.
البته می دانم این هم هدیه ایست از تو
تو با رفتنت این هدیه را به تنهایی دادی : رمز عبور من.
آری تنهایی می آید دریچه ها را باز می کند و پا می گذارد به دشت پروسعت تفکرم .
می دانی چون تنهایی زاده توست، پس بوی تو را می دهد ! برای همین دوستش دارم
تنهایی اما خوشمرام است با خودش بساط بزم را هم آورده - کمی اشک - چراغی خاموش صدای شجریان و بعد ازآن سکوتی ممتد .
شروع می کنیم به حرف زدن از تو می گوید که سالهاست رفته ای
حالت را از او می پرسم
بی خبر است
حالم را می پرسد :
بی خبرم
و او جواب دهد
"رنگ رخساره خبر می دهد از راز درونم"
جرعه ای شراب آورده گلاسی برای من می ریزد و گلاسی برای خودش : رو به سوی من می کند و می گوید به سلامتی تنهایی
و می نوشد
و من می گویم
به سلامتی تو
و می نوشم
اولین گلاس فائقه نمی کند پیک دگری می طلبم و او ناگفته می فهمد
دومیش را تعارفم می کند
و این بار می گوید
به سلامتی عشق
و می نوشد
و من باز هم می گویم :
به سلامتی تو
و می نوشم
سرمان گرم می شود
گویا دارد اثر خودش را می گذارد مست که می شوم تو می آیی اصلا می دانی چیست عزیزم؟ تو خود خود مستی هستی . ، می آیی. من مست شده ام مست ازیاد تو. تو عاقل و زیبا آن گوشه نشسته ای مثل همیشه. من اما پاتیل و خراب اسمت را صدا می زنم تو ولی جواب نمی دهی . جرعه دگر طلب می کنم شاید بهتر شوم و این بار از تو می خواهمش اما تو نمی ریزی .. نگاهت می کنم ساقیم شو اما نمی ریزی صدایت می زنم نمی ریزی
حس می کنم به طرفم می آیی
شاید هم مست باشم و نفهمم ولی حس می کنم به طرفم می آیی نزدیک می شوی فاصله ای نداریم می گویی می خواهی مستت کنم؟ مست تر از اینها شرابی ناب به تو بدهم که هیچ کجای عالم لنگه اش را نیابی
با سر تکان دادن می گویم بلی
وتو ...
و من مستم می شوم و نمی دانم چه می شود. اصلا به یاد ندارم چه شد چون مست مست مست بودم
به راستی که تو چه کردی؟ که نه تا این لحظه اکنون که با اطمینان می گویم تا ابد از تو مستم
نوار شجریان به انتها رسید
اشک ها خشک شد
صبح شدو آفتاب آمد
تنهایی رفت
من ماندم و یک قلب آتش گرفته و هر چه گشتم تو را ندیدم
تنها کاغذی که نوشته بود :
"می خواستم عزیز تو باشم خدا نخواست"
...
...
...
و حال دیگر هیچ وقت تنها نیستم چون یاد تو همیشه با من است

Labels: