Monday, August 03, 2009

کعبه من ...

برادرم از چند متری خانه خدا زنگ می زند، می گوید نیتی کن تا برایت دعا کنم ...
چشمم را که می بندم ، اولین چیزی که در ذهنم نقش می بندد ، چهره توست ...
و به این فکر می کنم ، که چقدر دوستت دارم ... بی حد ...
این روزها در چه حالی ، آرامی ؟