Saturday, September 23, 2006

پائیز

باز هم مهر ...صدای تولد پائیز ... باز هم بوی زندگی که توی این خزان می شه به وضوح لمسش کرد ... بازهم بوی دوست داشتن و دوست داشته شدن های فراوان ... باز هم فکر این نکته که تو هم مسیر شهر دوست داشتن را می دانی ... و باز هم این فکر که من چقدر از دروازه آن شهر دورم ...
باز هم تلفن هایی که زده نمی شوند و می توان فکر کرد که چندین میلیون شماره در بازه های یازده رقمی در دنیاست که فقط شاید یکی به تو ختم می شود ... کدش را نمی دانم تا صدای تبریک را به آن گوش برسانم اما زبان آن کشور را می دانم – اما چه دیر ... !!!... چه بسا که با تغییر یک شماره از آن کد بتوان به دنیایی دیگر پاگذاشت و به هراسهای دیگر سر زد – به نگاه های دیگر- حتی شاید به اشکهای دیگر مهلت قدم گذاشتن داد.. اما تردید سالهاست که مرا تنها گذارده ... پس باز هم، فقط به تو تبریک می گویم ... مرصی به خاطر همه چیز ...
تقدیم به تو که معنای خزان را به من فهماندی :.
قامت از صحرا خم
و دشت زیر پای هنجار
ما به صدای ادراک این آهن می مانیم
که در قرنی که همه چیز دورنگ بیشتر ندارد
یا سیاه یا سفید
به روشنی تپش رنگ ها را می دانیم
.
آه ای آسمانیان نشسته بر زمین
مرا از کوچ وحشیانه تازیانه بر تن عریان روز
شاید هم بر فلک بستن این اتفاق
نه هراسانید
ما سالهاست در ظرفهایمان فلسفه می کاریم
عجب خوب می دانند
بی آب می رویند و ما را نیز می رویانند ...
چقدر شب سیاه است
چقدر ما دیده نشدن را می بینیم .
و سوال هایی بی جواب در این ظرف می رویند
قد می گیرند
تا به ابتکار مهر، روزی به تو برسند ...
فقط شاید ...
پائیز فصل دیگریست ...
فصل تعریف برف های نباریده زمستان ...
و شاید هم فصل پاسخ ...
زلزله مهر را جشن گرفت ...
تا زمین به حرمت نزدیکی زمستان ...
بهراسد از آمدن تو ...