نقطه ها
Monday, October 26, 2009
بی مرز می خواهمت ...
لب مرزی رفتیم
خاک را رود به دو قسمت می کرد:
این طرف ما بودیم
آن طرف هم آنها
دیده بانان سربرجی از دور
ناظر ما بودند
و من بهت زده ، ناظر گنجشکانی
که همه
بی گذرنامه سفر می کردند.
عمران صلاحی
Ahmad AJ @ 3:20 PM
0 نظر
0 نظر:
Post a Comment
<< خانه
Contributors
khazan
Ahmad AJ
نوشته های پیشین
تو آن روح دیگر منی ...
به یاد دستانت
...
pray
کعبه من ...
قایم موشک
همیشه اینجا بارانی ست ...
mother's day
bye bye michael ...
نمی دانم ، تو بر خودت است که اینقدر مسلطی یا برمن ؟
0 نظر:
Post a Comment
<< خانه