Thursday, March 17, 2005

مرا ببخش
که بي سبب
به اشکهاي سردو کبود شبانه ام
به جاي شانه هاي گرم توآغوش نرم تو
پناه برده ام
ميان کابوسهاي شبم
جستجو گرم
دليل بودنم تهي ست
مرا ببخش
گريخته ام
ز زخمهاي گرسنه دروني ام
که هر سحر مرا هزاران تکه مي کنند
و ياد تو که بي گناه
از رد پاي کهنه اش عبور مي کند
به من نگاه مي کند
مرا ببخش
از اين عذاب دردناک
من مرگ آموخته ام
مرا ببخش گذشته ام
و از غصه دلم
قصه ها سروده ام
مرا ببخش
که سکوت نجوا ميکنم
و سوگند ها ياد ميکنم
که شکسته ام