Monday, March 07, 2005

شهر

اینکه تمام تنهاییت مال خودت باشد
اینکه با یک مشت آدم عوضی هر روز صبح در آمیزی انسانهایی که اصلا قبولشان نداری
اینکه هر روز ت مثل دیروز توی یک لوپ گیر کرده باشد
اینکه معیار ...
اصلا این که نتوانی هیچ بنویسی
این یعنی بدترین لحضات یک زندگی ...


سردی - پوچی ولی خیلی عجیبی چی بگم از دستت آی زندگی ... که خیلی دوست داشتنی هم هستی بعضی وقتا

باشه سرد باش = احمق وار بگذر ولی مطمئن باش یک روز ما هم خواهیم توانست ...
هیچی